سارا

سارا

سارا

سارا

رئیس پاسداری و یک اتفاق جالب

صدای زنگ که بلند شد همه از اتاق پریدیم بیرون.فرصت فکر کردن نیست باید به خط شد ، اول از همه من می ایستم  ، بعدش سه تا (( نگهبان آماده)) و جلوتر از همه ما افسر نگهبان که وقتی سردار وارد میشه ایست و خبر دار می ده و می بایست من احترام بزارم تا وقتی که  سردار رد شه. تقریباً در 24 ساعت بارها و بارها این کار تکرار می شه.خیلی روزاین کار تکراریه و بعضی وقتها مثل دیروز می تونه یه سوژه بشه: همه به خط شده بودیم ، من خم شدم تا گتر شلوارم رو در درست کنم که یکی از پاسدارها گلاب به روتون گوزید ، اونم با چه صدای بلندی .خب کی خم شده بود ؟من. معرکه ای اون وسط به پا کردند  که بیا و ببین .مگه می تونستم بگم من نبودم؟هیچی حالا هر بار که نوبت رئیس پاسداری من میشه باید دعا کنم که یادشون رفته باشه.

نظرات 1 + ارسال نظر
هانی جمعه 4 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:03 ب.ظ http://www.honeey.blogsky.com

سلام .مرسی از لینکت. سورپرایزم کردی.قضیه ی جالبی بود .کلی خندیدم.ممنون که امدی.بازم بهم سر بزن.
قربانت...بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد